آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

یه عالمه حرف و عکس که تلنبار شده

سلام عمرم دختر نازنین مامان و بابا میدونی چند وقته می خوام بیام برات بنویسم نمیشه ؟ یا خونه نبودیم یا لپ تاپمون شارژرش خراب بود و یا اینکه حسشو نداشتم تو این مدت که نیومدیم تو وبلاگت عوضش کلی باهم زندگی کردیم این روزا یه کالسکه و یه آیلینه و یه مامانش   اینجاآیلین خانم دارن از بیرون برمیگردن و حسابی هم مواظب خریدهاشون هستن هر بار هم یه چیزایی از بیرون می خریم مثل لباس تابستونی.. دستمال سر ..سی دی های بِیبی انیشتین ...  آیلین قشنگ من! هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم ما تقریبا بیشتر وقتا با هم تنهاییم (محل کار بابایی یه کوچولو دوره ) وقتی خودم و تو رو میبینم که داریم باهم حرف میزنیم ... بازی میکنی...
30 ارديبهشت 1391

دخمل مامان ۵ ماهه شد

آیلین قشنگم تولد ۵ ماهگیت مبارک نازنینم دیروز ۱۰ اردیبهشت ۵ ماهت تموم شد قربونت برم سلام به روی ماه همه دوستای خوبمون .. تو این مدت که نبودیم چند روز رفتیم سفر سرعین و آستارا و بعدشم که شارژر لپ تاپمون خراب شد خلاصه دلمون واسه همه تنگیده .کلی حرف واسه تعریف کردن داریم  واسه مدتی که نبودیم که سر فرصت با کلی عکس براتون تعریف می کنیم .
12 ارديبهشت 1391

آیلین خانم به روایت تصویر در هفته ای که گذشت (:

بازم نصفه شب شد و من وشما ( مادر و دختر) تازه سر حال اومدیم و تو که همش داری واسه خودت آواز  می خونی منم که وب گردی میکنم و دارم وبلاگتو بروز رسانی میکنم امروز چند تا لالایی خیلی خوشگل و چند تا آهنگ خیلی بانمک واست دانلود کردم درسته زبون لالاییه رو نمی دونم کجاییه ولی خیلی خیلی قشنگ و با احساسه .. بگذریم می خوام تو هفته ای که گذشت کاراتو بنویسم در واقع کارامونو . از هفته گذشته یعنی چند روز بعد از اتمام ٤ ماهگیت ما هر روز  یه کم بهت آب سیب بدون تفاله میدیم که خیلی دوسش داری و با ولع میخوری تازه یه بار هم بابایی  با مسئولیت خودش بهت یه کوچولو بستنی داد اینم سندش : تو هم که اینقد ذوق می کردی که نگو . دخملم  ! این ...
27 فروردين 1391

سلام به روی ماه دختر خوشگلم " به دنیا خوش اومدی عزیزم "

سلام عزیز مامان ! دختر شیرینم امروز بعد از 50 روز تازه تونستم بیام و برات پست بزارم . ببخشید دختر نازم به خاطر این همه تاخیر آخه هم فرصت نمی کردم  هم یه مدت طولانی دسترسی به اینترنت نداشتم من معذرت می خوام .دخترکم شما ساعت 9 و 35 دقیقه روز پنجشنبه 10ام آذر ماه با 50 سانتیمتر قد و 4 کیلو صد گرم وزن پاهای کوچولوتو گذاشتی تو این دنیا .قشنگترین لحظه زندگیم دیدن تو بود . دختر کپلم وقتی از دل مامانی اومدی بیرون شروع کردی جیغ زدن . جیغ های بنفش بنفش .انگار از اینکه از جای گرم ونرمت آورده بودنت بیرون اعتراض داشتی بعد خانم پرستاره تو رو از خانم دکتر گرفت و آورد سمت راست من رو یه تخت کوچولو مثل خودت و شروع کرد به تمیز کردنت و اون موقع بود که...
18 فروردين 1391

4 ماهگیت مبارک آیلینم

سلام دختر قشنگم ... تولد چهار ماهگیت مباررررررررررررک     دیروز چهار ماهه شدی عزیزم بالاخره روز موعود فرا رسید و رفتیم چکاپ چهار ماهگی .   اینم نتیجه : قد ٦٣ سانتیمتر - وزن :۸  کیلو صدگرم  دور سر: ۴۳ سانتیمتر . قربون دختر کپل کله گنده خودم برم . خلاصه بعد از چکاپ رفتیم اتاق واکسیناسیون و واکسن ٤ ماهگیتو زدیم ، موقع زدن آمپول بازم من نتونستم پاتو بگیرم و  بابایی پاتو گرفت و من همچنان اون ور دلم ریش ریش می شد البته شما از اون جاییکه دخمل قوی هستی زیاد گریه نکردی الهی قربونت برم من ؛ بعد که رفتیم خونه برعکس واکسن دو ماهگیت پات اصلا ...
11 فروردين 1391

سال نو مباررررررررررررررررررررررک

سال نوت مبارک جوجوی من سال نو همه مبارک همه دوستات همه خاله های مهربون همه و همه ..ایشالا امسال بهترین لحظه ها رو داشته باشیم ...عسل مامان سال نود واسمون سال خوبی بوده از همه خوبترش اومدن تو بوده ..بهترین هدیه ای که از خدای بزرگ گرفتم ..خدایااااااااااااااااااااا شکرررررررررررررتتتتتتتتتتتت   عااااااااااااااااااااااششششششقتم خدایا ...ازت ممنونم خدا جون . من توانایی سپاس نعمتهای تو رو ندارم ازت می خوام که به همه نعمت سلامتی بدی و به ما هم همینطور تا جوجوی کوچولومونو بزرگش کنیم ..آمین آیلین بر سر سفره هفت سین ۹۱ ... سال خوبی داشته باشی نفسم اینم سفره هفت سین سال ۹۱ خونه ما   ...
6 فروردين 1391

وقتی آیلینم ذوق می کنه

الاااااااااااااااااااااااااااهی مامان فدای اون خنده شیرینت بشه دوستت دارم عشقم  فسقلی جون! امروز ١٠٢روزه که خدا ی بزرگ تو رو به ما هدیه کرده . چند روزه که همش سعی می کنی نیم خیز شی  و سرو گردنت رو میاری جلو قربون دختر خوش اخلاقم برم . عااااااااااااااااااااااااشقتم  اینم یه خنده شیرین دیگه ...
26 اسفند 1390

اولین چارشنبه سوری عمرت

عشقم امروز اولین چارشنبه سوری عمرته ... ما قراره بریم پیش مامان بزرگ اینا و حسابی خوش بگذرونیم من دیشب یه کیک پختم که امروز با خودمون ببریم خونه مامان بزرگ اینا ...قراره آتیش روشن کنیم و از روش بپریم و بگیم آتیل باتیل چارشنبه     آینا کیمین بختیم آچیل چارشنبه عزیزم اولین چارشنبه سوریت مبارک صد سال به این چارشنبه سوری ها امروز تو اداره کار داشتم و تو رو هم با خودم بردم همکارم اینقدر ذوق کرده بودن که نگو تازه اونجا شیر هم خوردی و بعدشم که یکی از خاله ها بغلت کرده بود رو مانتوش شیر برگردوندی  ....البته ایشون که اصلا ناراحت نشد ولی من خجالت کشیدم  از دست تو دختررررررررررررررررر ...
23 اسفند 1390

ماه من می خندد

سلام  نفسم الان که ساعت ۱۱ شب یکشنبه ۲۱ اسفند هستش من و تو تنهاییم و بابایی هم که محل کارشه  چند دقیقه  پیش داشتیم با هم بازی می کردیم و توبرای اولین اولین بار بلند خندیدی و یه قهقهه کوچولو زدی  انگار تمام دنیا رو به من دادند اینقدر ذوق کردم که زنگ زدم به بابایی که اونم گوش کنه  و تو هم که می دونی بابایی چقدر دوستت داره دوباره بلند خندیدی و دل طفلک بابایی رو از راه دور آب کردی وای که چقدر کیف میده وقتی اینجوری میخندی ...الانم که همش داری ملچ و ملوچ دستات رو می کنی تو دهنت و من هی پستونکتو میذارم دهنت و دوباره که سرمو برمیگردونم دستات تا مچ تو دهنته... یه کار دیگه هم که می کنی اینه که پستونک رو میگیری و از دهنت در م...
21 اسفند 1390