آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

سلام به نی نی ناز خودم

امروز اولین روز یه که تو وبلاگ مسافر کوچولوی عزیز مون  مطلب می نویسم ...این مامان اولین بارشه  که مامان شده و  اولش خیلی نگران  و ناراحت بود و حتی کلی گریه کرد آخه نی نی کوچولو خودش با اجازه خودش سفرش رو شروع کرده بودولی مامان هنوز آماده نی نی دار شدن نبود و در ضمن مامان و بابا دختر عمو وپسرعمو هم هستن  ولی بعد از مشورت با خانم دکتر و دلداریهای اطرافیان الان آرومترم ...نی نی ناز من ! خواهش می کنم سالم و ناز و باهوش و خوشبخت باش ! من از شیر متنفربودم ولی به خاطر تو دارم روزی سه لیوان می خورم ..ببین چقدر سختی میکشم ..!!!!!   ...
2 اسفند 1391

14 ماهگیت مبارک عشقم

نازنین خوشگلم سلام  الان که دارم برات مینویسم تو خواب نازی ...خواب بعد از ظهر  ، و من دارم از فرصت استفاده میکنم ...کوچولوی قشنگم پایان ماه چهاردهم زندگیت و ورودت به ١٥ ماهگی مبارک باشه به سلامتی .عزیزدلم این روزها مامانی سرش خیلی شلوغ شده و کمتر فرصت میکنه بشینه پای اینترنت و این حرفا ..از یه طرف  خستگی اداره و از یه طرف کار های خونه و شیطونی های شما که هر روز بیشتر میشن حسابی دست وبالم رو بستن .جونم واست بگه که بازم سرما خورده هستی و نمیدونم چرا این سرماخوردگی دست از سرت ور نمیداره ، خدا رو شکر تب نمیکنی ولی خیلی طول میکشه تا سرماخوردگیت خوب شه و به قول مامان ماهان نفسی آب دماغت همیشه به راهه تا میای خوب شی یه هفت...
11 بهمن 1391

هوراااا یه دندون دیگه + مشکلی به نام سریال خرم سلطان + خاطره اولین مصدومیت

سلام مامانم ...عروسکم سه چهار روز پیش نگام به یه دندون جدیدت افتاد که از پایین سمت چپ اون دو تا دندونای کوچولوی خوشگلت دراومده ...پس بی تابیهای هفته پیشت واسه اون بوده .. مبارک باشه فندقم ... دندون  سمت چپیه هم میخواد نیش بزنه انگار ایشالا راحت بیاد بیرون عزیزم ..نمیدونم چیکار کنم که دندونات سیاه نشن قطره آهن رو انتهای زبونت میریزم ولی با اینحال دندونات سیاه میشن وقتی هم میخوام رو دندوناتو تمیز کنم خیلی بدت میآد و از دستم در میری باید بریم پیش یه دندونپزشک کودکان که راهنمایی ازش بگیریم .... جونم واست بگه که داشتم سریال خرم سلطان رو تو تلوزیون ترکیه میدیدم ..  مامانی!  هر هفته چهارشنبه ها ماجرایی داریم با...
28 دی 1391

سیزده ماهگیتم مبارک عشقم

فندق کوچولوی شکلاتی یا شکلات کوچولوی فندقی خودم سلااااااااام        بازم با کلی تاخیر و با کلی ابراز شرمندگی اومدم تا برات بنویسم هر روز تو ذهنم میگذره که بیام و وبت رو آپدیت کنم ولی باور کن اینقدر سرگرم زندگی روزمره شدیم که اومدن به وب شما شده یکی از کارای سخت مامان به هر حال اینقدر دیر به دیر میام که یادم میره تا چه مرحله ای از کارای شما نوشتم ولی فقط اینو بگم که یه خانوم حسابی شدی واسه خودت اینقد بلد شدی دل ببری که نگووو !   خلاصه هر چی بگم کم گفتم ولی سعی میکنم یه سری از چیزا رو بگم   ؛ مامانی این روزا شما علاوه بر کلمات قبلی خیلی حرفا رو که میشنوی تکرار میکنی مثلا تاتی که میگیم تو هم تکرار...
26 دی 1391

زادروز عشق کوچولوی بابا و مامان مبارک

نازنین ترینم کوچولوی خوشگل یکی یدونه مامان و بابا ! اولین   زادروزت مبارک   دختر قشنگومون اینقدر دوستت داریم که حتی اگر دریاها و اقیانوسها و کوهها و جنگلهای دنیا هم کنار هم جمع بشن بازم نمی تونن محبت ما رو به تو که زیباترین بهانه زندگی مایی  نشون بدن . عزیز دل مامان ! به خاطر اسباب کشی و اینکه تا دیروز تو خونمون اینترنت نداشتیم خیلی دیر کردم و بدین ترتیب مراتب ندامت وشرمندگی خود را ابراز می نمایم . ما مخلصیم . .  جونم واست بگه که شما تنبل خوشگل ملوس خودم دو روز قبل از اسباب کشی به خونه خودمون یعنی ۲۶ آبان ... تاااااااازه شروع کردی چاردست و پا رفتن و الانم گاه ...
11 دی 1391

یازده ماه با عشق

سلام عزیز دلم ...یازده ماهه شدی ... یازده ماهه که با تو زنده ایم و با عشقت زندگی میکنیم یازده ماهه که زندگیمون یه رنگ دیگه به خودش گرفته یازده ماهه که من مادر شدم ..مادر تو ...خودمم به سختی باورم میشه که این کلمه یعنی (مادر) در مورد من صدق می کنه و میتونم از عهده مسئولیت این کلمه واااقعا بزرگ بر بیام یا نه  آخه مادر بودن سخته و البته باشکوه ... یازده ماهه که عشق تو به زندگی من و بابات یه معنای دیگه ای داده ... خدایا ازت ممنونیم هزاران هزار بار به درگاهت شکر میکنیم که ما رو لایق دونستی و چنین گل زیبایی رو به دست ما سپردی ....و بدین ترتیب حالا این کوچولوی دوست داشتنیمون یازده ماهه شد ... عزیزترینم ! ...
17 آبان 1391

بالاخره ...

سلام عشق زندگیم مامانی بالاخره آپارتمان خریدیم هم ما راحت شدیم از گشتن و پرسه زدن تو خیابونا و از همه مهمتر شما راحت شدی از دست ما ایشالا تا قبل از تولد یکسالگیت میریم خونه خودمون ایشالا خدایا شکرت
9 آبان 1391