آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

14 ماهگیت مبارک عشقم

1391/11/11 18:37
نویسنده : فاطمه
568 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین خوشگلم سلام  الان که دارم برات مینویسم تو خواب نازی ...خواب بعد از ظهر  ، و من دارم از فرصت استفاده میکنم ...کوچولوی قشنگم پایان ماه چهاردهم زندگیت و ورودت به ١٥ ماهگی مبارک باشه به سلامتی .عزیزدلم این روزها مامانی سرش خیلی شلوغ شده و کمتر فرصت میکنه بشینه پای اینترنت و این حرفا ..از یه طرف  خستگی اداره و از یه طرف کار های خونه و شیطونی های شما که هر روز بیشتر میشن حسابی دست وبالم رو بستن .جونم واست بگه که بازم سرما خورده هستی و نمیدونم چرا این سرماخوردگی دست از سرت ور نمیداره ، خدا رو شکر تب نمیکنی ولی خیلی طول میکشه تا سرماخوردگیت خوب شه و به قول مامان ماهان نفسی آب دماغت همیشه به راهه تا میای خوب شی یه هفته نمیکشه که دوباره سرما می خوری منکه حسابی کلافم به خاطر اینکه اصلا دلم نمیخواد دارو بریزم تو حلقت ابرو 

از خودتم که هر چی بگم کم گفتم اینقد شیرین شدی که نگو آدم میخواد خام خام بخوردت ...واااای اینقد بامزه بوس میکنی که نگو قلب هیشکی رو هم نمیشکنی تا میگیم آیلین بووووس سریع لباتو غنچه میکنی و یه بوس خوشگل میکنی حتما حتما از بوس کردنت یه عکس میگیرم و میذارم  

تازگیا هر جا میرم عین یه پیشی کوچولو میافتی دنبالم و صدام میکنی ماما...ماما یعنی برعکس قبلا الان بیشتر مامان میگی تا بابا ...که باباییت هم حسابی حسودیش گل کرده ...آخیییش کلی دارم انتقام میگیرم آخه مامان به ندرت میگفتی و همش بابا از دهنت نمی افتاد تازه بعضی وقتا به باباییت هم میگی ماما نیشخند  خلاصه جونم واست بگه این روزا همش داری مبل و تخت و هر جایی که لبه داشته باشه رو میگیری و بلند میشی و یا اینکه دستاتو میذاری زمین و باسنت رو میبری بالا ولی هنوز موفق نشدی راه بری ..میدونی باباییت بهت چی میگه :  (تنبل نازم )

واقعا نمیشه نوشت چیکارا میکنی که اینقد شیرینی چون اصلا نمیدونم چه جوری بنویسم مثلا همین یه ساعت پیش داشتم میخوابوندمت ...بردمت رو تخت خودمو زده بودم به خواب که تو هم سرتو بذاری بخوابی (آخه داریم تمرین میکنیم که دیگه رو پا نخوابونیمت ) تو هم که همش میخواستی رو تشک بپر بپر کنی و خوابت هم میاومد ولی چون من چشامو بسته بودم و نگات نمیکردم آخرش اومدی بالا سرم و با اون صدای خوشگلت می گفتی مامان ! مامان ! و بازم چون عکس العملی ندیدی خم شدی و از صورتم بوس کردی که دیگه من طاقت نیاوردم و چشم رو باز کردم شما هم کلی کیف کردی و خندیدی که موفق شدی مامانی رو گول بزنی  .... چند تا از عکساتو میذارم

اینجا بابایی داره با اون وسیله چوبیه که قبلا گفته بودم همکارم خریده ، باهات تمرین می کنه ...اولش که کلی موش شدی براش

 بعدشم که هی بابایی به تو میگفت بیا تو به بابایی می گفتی بیا

بابات :  آیلین بیا

شما : بیا بیا  

تازه حرکت دست بابایی رو هم تقلید میکردی 

آیلیلن مشغول همون کاریه که فکر کنم واسه همه فسقلیهای دنیا لذت بخشه

 عزیز دلم  پس خودتم میدونی که دقیقا مثل هلو نرم و خوشمزه وشیرینی که رفتی نشستی تو ظرف میوه ...با اون لب و دهن تمیزت ..قربونت برم من اللللللللللللههههههههههههههییی 

 

این عکس و بعدیا دقیقا مال روز ١٤ ماهگی عشقمه ... با تلفن یه جوری صحبت میکنه که انگار یکی واقعا پشت خطه براش میخنده اخم میکنه حتی عضی وقتا از دستش نارحت میشه و الکی گریه میکنه بعضی وقتا هم که دعواش میکنه

اینجا حرفاشون به جاهای مهم و حساس رسیده .... ای جوووووون من

 

بازم یه تیکه دستمال کاغذی گیر آورده و دستمال کاغذی پاره کنون راه انداخته هر یه تیکه اش که پاره میکنه باید اونو بده به ما تا تیکه بعدی رو پاره کنه

 

 

من عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

البته دلم نمیآد فقط بگم من بلکه میگم من و بابات عاشقتیم همه کس ما تو هستی همه دنیای ما ،و باعث خوشبختی هر چه بیشتر ما تو هستی توکه حس می کنم خدا گذاشتت توی یه بقچه و بستت به منقار یه پرنده یا نمیدونم شایدم دادت دست یه فرشته که آروم پرواز کنه و از آسمون بیاردت به زمین درست وسط خونه ما ..تا من و بابایی تاااازه بفهمیم زندگی یعنی چی لبخندماچ

 

پسندها (1)

نظرات (17)

سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
12 بهمن 91 8:42
دختر قشنگ 14 ماهگت مبارک. تو هم مثل آرتینی من دستمال کاغذی گیر آوردی


mersi mamane artin kuchulu ...bale manam mesle dustam asheghe dastmal kaghaziam (:
مامان ماهان نفسی
14 بهمن 91 0:00
عزیزم رمز تو خصوصیه
مامان ماهان نفسی
14 بهمن 91 13:01
عزیزم 14 ماهگیت مبارک نفسی
مامان خانم بهترین کار برای راه افتادنش همین چرخه ای که بابا داره باهاش کار میکنه ماهان منم اگه زود راه افتاد فقط به خاطر دوچرخه اش بود هی خودش بلند میشد دسته دوچرخه رو میگرفت وباهاش راه میرفت واخر بدون اون راه افتاد انشالله ایلین خاله هم زودی راه میفته

واقعا هم بیشتر باباییش باهاشش کار میکنه من که یا وقت نمیکنم یا حوصله نمیکنم ولی دیگه این روزا بچه ام خیلی خودشو به زحمت میندازه همین روزاس که راه بیافته
خاله نرگس
14 بهمن 91 17:20
وای عزیزم شیرینم. فکرشو بکن می گه بیا بیا.
نمی دونی چه عشقی هستی شما.
دستمال کاغذی نوش جان هم می کنی خاله ای. یانه چون دوستت عاشق دستمال خوردنه
وای چه جدی با تلفن حرف می زنه. تیپت مدیریتی عزیزم.
پیشی کوچولوی نازم یه عالمه دوستت دارم


مرسی خاله نرگس مهربون شما خیلی لطفتون زیاده ..دستمال کاغذی هم نه همیشه ولی یه گاهی یه تیکه کوچولو هوس میکنم
ilijoon
15 بهمن 91 14:40
خاله جون ما که پیشتون اومدید ولی به خاطر حال مامانی که زیاد نمیتونه نت بیاد کمی فعالیتمون کمتر شده


قربونتون برم من .ایشالا به سلامتی نی نی تون بیاد تو بغلتون
ilijoon
15 بهمن 91 14:44
15 ماهگیت مبارک قشنگم



ilijoony
15 بهمن 91 14:44
mamane Ali
15 بهمن 91 21:53
ای خدا چقدر تو جیگری بچه .. ماشالله هزار ماشالله به این همه ناز و شیرینی و خوشکلی فاطمه جون ایتقدههه دوست دارم ببینمتتتت .. میخوام ببینم آیلین خوشکله به کی رفته
رمز پست تولد علی رو برات خصوصی گذاشتم


مرسی عزیزم ..شرمنده می کنی به خدا ...بابت رمز ممنونم عزیزم
مامان رها
16 بهمن 91 8:30
سلام ممنون عزیزم از احوال پرسی هات همه خوبیم و خوشیم همون طور که گفتی سرم خیلی شلوغه
حالا بیا دیدنمون یه کوچولو اومدم که بی خبر ازمون نمونید
دوستون داریم یه عالمه هر چی بگیم بازم کمه


مرسی که بهمون سر زدین چشم ما هم میایم پیشتون
مامان رها
16 بهمن 91 8:31
بگردم بگردم الهی الهی برای این خوشگل و زیبام عسلم چقده بزرگ شدی
وای وای می بینم تو هم مثل رها با جعبه دستمال کاغذی میونه خوبی داری خدای من ببین داره چی کار می کنه

قربون خاله گلم برم ..بله خاله دستمال کاغذی عشق همه فسقلیاس ..رها جونمو ببوسینش
شقایق(مامان محمد ارشان)
16 بهمن 91 15:58
عسل خانم ماهگردت 14 مبارک
ماشالا ب تو ک انقدر زرنگی


خاله جونم مرسی دوستمو ببوسین
مامان انیسا
19 بهمن 91 1:24
14 ماهگیت مبارک دختر کوچولوی خوشگل و ناز


خاله مهربونم مرسی
آیدا(مامان الینا)
19 بهمن 91 3:32
خوشگل خاله 14 ماهگیت مبارک



مرسی خاله جون
شهرزاد
21 بهمن 91 17:48
الهی ....آیلین کوچولوی خوردنی


مرسی
مامان آیدین
22 بهمن 91 3:03
ماشاالله هزار ماشاالله واسه خودش خانوم شدهمنم عاشقشششششششم


مرسی از لطفت خاله جونم
مامان حمید کوچولو
24 بهمن 91 14:27
نازی الهی موش بخوردت خاله...بلاخره پیدات کردم

البته امیدوارم اشتباه نکرده باشم.

مامانی مثل این که شما برای ما کامنت گذاشته بودید منم آدرستونو نداشتم اتفاقی پیداتون کردم.

خدا آیلین جونو براتون حفظ کنه


شرمنده که اینو میگم ولی اگر هم کامنت گذاشتم اصلا یادم نمیآد ولی ازتون خیلی خیلی متشکرم که بهمون سر زدین واینهمه لطف دارین راستی اگه امکان داره آدرس وبتونو بدین که ماهم به شما سر بزنیم
مامان مهساجون ومعین جون
20 اسفند 91 8:53
الهی الهی توچقده نا ناز و خوشملی عزیزم قربون اداهات کاش دستم بهت میرسید ومی چلوندمت عزیزم مامانی اسپند یادت نره
مامانی ادرس عکسش رو بده بزاریم توی البوم عکس نی نی خودت رو پیدا کنwww.mahsa80.niniweblog.com


مرسی خاله جون شما خیلی لطف دارین چشم حتما