سیزده ماهگیتم مبارک عشقم
فندق کوچولوی شکلاتی یا شکلات کوچولوی فندقی خودم سلااااااااام
بازم با کلی تاخیر و با کلی ابراز شرمندگی اومدم تا برات بنویسم هر روز تو ذهنم میگذره که بیام و وبت رو آپدیت کنم ولی باور کن اینقدر سرگرم زندگی روزمره شدیم که اومدن به وب شما شده یکی از کارای سخت مامان به هر حال اینقدر دیر به دیر میام که یادم میره تا چه مرحله ای از کارای شما نوشتم ولی فقط اینو بگم که یه خانوم حسابی شدی واسه خودت اینقد بلد شدی دل ببری که نگووو ! خلاصه هر چی بگم کم گفتم ولی سعی میکنم یه سری از چیزا رو بگم ؛
مامانی این روزا شما علاوه بر کلمات قبلی خیلی حرفا رو که میشنوی تکرار میکنی مثلا تاتی که میگیم تو هم تکرار میکنی پریروز به مامان بابایی گفتی آبا چون خودشونم بهش میگن آبا (آبا در زبان ترکی یعنی مادر) . واینکه وقتی امیرعلی و محیا میخوان مثلا تو عالم خودشون تو رو که کوچیکتر از اونایی لوست کنن با یه صدای کشداری صدات میکنن آییلییین ...شما مثل اینکه از این کار اونا خوشت اومده چون حتی وقتی تو خونه خودمونیم و اونا هم نیستن خودت خودتو با همون لحن اونا صدا میزنی آیییین .... یه کار بامزه ای که انجام میدی اینه که موش میشی واسمون ...وای هر موقع که این حرکتو انجام میدی می خوایم درسته قورتت بدیم خودتم میدونی که ما چقد از این حرکتت خوشمون می آد بنابراین بعضی وقتا ناز میکنی و هر چقد خواهش و تمنا میکنیم موش نمیشی که نمیشی عوضش ...عوضش ... بعضی شبا که دلت واسه بازیگوشیات تنگ میشه و ساعت ۵ یا ۶ صبح بیدار میشی و میشینی و ما هم که چشامونم باز نمیشه و داریم از خواب میمیریم چه رسد به اینکه بشینیم باهات بازی کنیم صورتتو میاری نزدیکمون و کلی واسمون موش میشی..که چی ؟ ... که بلکه اغفالمون کنی و بلند شیم ساعت ۵ صبح با سرکار علیه بازی کنیم چون هوس کردین
دو هفته پیش هم که همگی خونه خالت مهمون بودیم دایی جون همش از دور بوست میکرد تو هم یاد گرفتی و از اون روز هر موقع محبتت به کسی گل میکنه سریع چند تا بوسش میکنی البته تو هوا کلمه به به رو هم زیاد تکرار می کنی هم به لباسات میگی به به هم به غذاراستی ما داریم زبان مادریت یعنی ترکی باهات حرف میزنیم و قراره از سه سالگی به بعد بهت فارسی و بعدش زبان دیگه ایشالا یاد بدیم ...خلاصه الان در حال حاضر شما یه دختر کوچولوی ترک زبانی که وقتی بهت میگیم گَل ..گَل (یعنی بیا ..بیا) شما هم میگی دَ...دَ
در مورد راه رفتنتم که یه کم پیشرفت کردی یعنی اینور اون ور رو میگری یا سعی میکنی ما رو بگیری وبلند شی .. تو میتونی مامان ..تومیتونی راستی یکی از همکارای مامانی برات یه وسیله ای گرفته که بتونی زودتر راه رفتن رو شروع کنی یه وسیله چوبی که سه تا چرخ داره به نام یوگورَک که فکر کنم یه جورایی به کلمه روروک ربط داره و بعضی وقتا باهات تمرین میکنیم و بدتم نمی آد البته بیشتر بابایی باهات تمرین می کنه
و اما در مورد غذا هات و غذا خوردنت : دیگه غذاهاتو میکسشون نمیکنم ولی با کوشتکوب لهشون می کنم و یه مشکلی که داریم تخم مرغ آب پز رو نمی خوری و من مجبور میشم قاطی سوپت کنم که خیلی بدشکلش میکنه و بابایی هم که همیشه دلش واست می سوزه و اعتراض میکنه و از حق شما دفاع میکنه ولی چاره ای ندارم چون به هیچ شکل دیگه ای تخم مرغ نمی خوری و اینجوری هم چون قاطی غذاته مجبور میشی بخوریش ..فکر کن ..سوپ و تخم مرغ آب پز که با کوشتکوب له شده ..... اَی ی ی غذا خوردنت هم بد نیست یعنی یه روزایی خیلی عالیه یه روزایی هم معمولی شیر خوردنت هم خیلی کم شده بعضی روزا از صبح تا شب کلا سه بار شیر مادر میخوری ... تازگیا شیر خشک هم بهت میدم البته وسط روز وقتی خوابی چون اصلا دوستش نداری تازه اونم که تو خواب میخوری با شیر پاستوریزه قاطیش میکنم تا طعمش یه کم عوض شه البته این راه حل رو دکتر بهم یاد داد چون پیش بینی میکرد که طعم شیر خشک رو دوس نداشته باشی .عوضش شیر پاستوریزه رو دوس داری و من چون شیر خودم کم شده و دوشیدنشم واسم مکافاتی شده بود از ۱۵ روز مونده به یک سالگیت با مشورت دکتر واسه ساعاتی که مهد کودک هستی شیر پاستوریزه میدم در طول روز هم با هزار دوزو کلک وقتی خوابی بهت شیر خشک میدم ... کوچولوی قشنگم حرف زیاده وقتم کمه بقیه رو میذارمش واسه پست بعدی .
چکاپ ۱۳ماهگی :
دور سر :۴۸ وزن : ۱۰/۱۵۰ قد : ۷۶
ممنون مامانی که داری وزنتو که چند ماهه رو ۱۰ گیر کرده میکشی بالا ... البته عزیز دلم این عددا یه ذره این ور و اون ور بشن زیاد مهم نیست مهم اینه که سالمی ...همین