آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

دندون های جدید مبارک عشقم

سلام عروسکم اومدم بگم که  91/8/1  دو تا دندون بالایی ات هم رویت شد . مبارک باشه ... به سلامتی راستی دیروز هم 91/8/2 موفق شدی دو تا مکعب رو بذاری رو هم آفرین عزیز دلم روی جعبه مکعب ها نوشته بچه تو یه سالگی این کار رو میکنه بازم بهت آفرین میگم ولی یه کاریت خیلی نگرانم میکنه ، وقتی می خوای یه کاری رو انجام بدی و نمی تونی مثلا همین چیدن مکعب ها یا وقتی می خوای یه تیکه از اسباب بازی رو بذاری سرجاش و نمیتونی، خیلی زود عصبانی و کلافه میشی و همه چی رو پرت می کنی و این منو ناراحت میکنه ...عزیز دلم یه کم صبورتر باش یه کم مقاومت کن چرا اینقد زود کلافه میشی آخه مامانم. و اینکه هنوز آپارتمان نخریدیم واای خیلی خسته شده ایم خدایا خوهش میکنم...
3 آبان 1391

کوچولوی شیرین ادا

سلام گل خوشگل مامان و بابا  این روزها اینقدر سرمون شلوغه و فکرمون درگیره که نگو ... می خوایم یه آپارتمان بخریم ولی موفق نمیشیم شما که عاشق ددر و ماشین بودی از بس با خودمون گردوندیمت این بنگاه و اون بنگاه که از ماشین بدت اومده و سوارش که میشیم جیغ میزنی ،نفس مامان ! دعا کن از خدا بخواه تا بیشتر از این گرون نشده یکی پیدا کنیم و بخریم حالا از اینا بگذریم چن روزیه که وقتی میخوام از مهد کودک ورت دارم از حنانه (مربی ات) جدا نمیشی و بعدش که به زور اومدی بغلم دنبال حنانه گریه میکنی تازه تو مهد کودک هم بغل هیشکی به غیر از ایشون نمیری ... خانم محترم ! ما به شما گفتیم که به مربی مهدت عادت کنی خوشحال میشیم ولی نگفتیم که دیگه بچسب به...
1 آبان 1391

دهمین ماه زندگی گل زیبای زندگی ما

سلام عشقمون ...دارو ندارمون ... زندگیمون ..پایان ماه دهم زندگی و آغاز ماه یازدهم زندگی قشنگت مبارکت باشه .باورم نمیشه دو ماه دیگه یه ساله میشی کوکولوی خوشگلم. ماشالا ماشالا هر روز شیطونتر و سرحالتر از روز قبل خدایا شکرت ..این روزها یه کوچولو سرماخوردی و آبریزش بینی داری و دکتر برات دیفن هیدارمین و  کوتریموکسازول تجویز کرده ایشالا هر چه زودتر خوب خوب شی. حدودا یه هفته پیش هم یه کم بد غذا شده بودی و من داشتم سکته میکردم ولی خدا رو شکر خود به خود خوب شدی علتشم نفهمیدیم چی بود اون موقع هنوز سرما هم نخورده بودی  خلاصه بهت بگم که دختر بلایی شدی به همه چی میخوای دست بزنی همه چی رو میخوای امتحان کنی و اگه نذاریم کلی  گریه الکی از خ...
13 مهر 1391

عکسهای نه ماهگی دختری

سلام نازنین من سلام قلبم الان که دارم برات مینویسم دیروقته و شما تو خواب نازی این روزها مامانی خیلی خیلی سرش شلوغه . اینقد تو اداره کارام زیاد شده که هیچ انرژی برام نمیمونه تو خونه هم که باید دربست در اختیار شما باشم باز روزهایی که بابایی هست کارمون آسونتره وگرنه هیچ کاری نمیذاری بکنم . جونم واست بگه یه  یه هفته ای میشه که عکساتو از آتلیه گرفتیم ولی متاسفانه وقت نکردم بیام بذارم تو وبت امشب نشستم که عکساتو بذارم (فردا اداره تعطیله و میتونم تا لنگه ظهر بخوابم... آخ جون ) ولی قبل از عکسا احوالات این روزهات رو بگم : - همچنان شدیدا بابایی هستی - چون تو نه ماهگی خیلی افت وزن داشتی قرار شده بود دو هفته بعدش دوباره ببریمت واسه کن...
30 شهريور 1391

هشت ماه از به دنیا اومدنت گذشت

سلام عزیز مامان سه شنبه هفته پیش یعنی 10 مرداد شما هشت ماه زندگیت کامل شد و رفتی که با سلامتی ماه نهم رو پشت سر بذاری. هشت ماهگی عشق زندگیم و دردونه خوشگلم مبارک باشه .عزیز جونم خیلی خیلی دوست دارم و نفسم به نفست بنده . تازه دو سه روزیه که گوش شیطون کر بزنم به تخته و کلی از این حرفا حالت بهتره هفته پیش روزگارم سیاه بود بخدا به خاطر همین اصلا نه وقت نوشتن داشتم نه حوصلشو . از شنبه یعنی شروع هفته شروع کردی مریض شدن (البته هنوز دوره مریضی قبلی تموم نشده بود)از  یه طرف سرفه و آبریزش بینی داشتی و از طرف دیگه تب و اسهال و استفراغ البته تب و استفراغ  روز اول بود و همون روز اول هم واسمون کافی بود تا تموم انرژیمون گرفته شه ...با بابایی بردی...
16 شهريور 1391

نه ماهگی عشقم

سلام گل خوشبوی مامان و بابا بازم یک ماه قشنگ دیگه به ماههای عمر نازنینت اضافه شد. چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که بدنیا اومدی ..یه دختر کووووچووولووو حالا واسه خودت خانومی شدی  بله...خوشگل نازنین من شما  ۹ ماهه شدی ...نه ماهگیت مبارک باشه عزیز دلم . عکسای نه ماهگیت رو تو آتلیه انداختیم و به محض اینکه آماده شد میذارم تو وبت.و اما اندر احوال این روزهای شما : - عاشق بابایی هستی و وقتی ایشون باشن منو اصلا تحویل نخواهی گرفت یعنی یه سانتیمتر که ازت دور میشه جیغت میره هوا (منم ا صلا حسودیم نمیشه هاااا...اصلا ) - با هر آهنگ و ریتمی که میشنوی خواهی رقصید دستاتو میبری هوا و بدنت و کله رو محکم به عقب جل...
16 شهريور 1391

اولین دندونای خوشگل آیلینم مبارک

چهارشنبه ۲۵ مرداد یهو چشمم افتاد به دندون کوچولوی خوشگلت که داشت جوانه میزد وای نمیدونی چه ذوقی کردم چقدر شیرین بود از خوشحالی جیغ زدم و بغلت کردم و و به بابایی هم اطلاع دادم و اونم کلی خوشحال شد .یکی داشت جوانه میزد یکی دیگه هم جاش رو لثه ات سفید شده بود بالاخره در هشت و نیم ماهگی دندونات دراومدن .مبارکت باشه دختر قشنگ مامان . جمعه ۲۷ مرداد قرار بود افطار بدیم خونه مامان بابایی و همه رو دعوت کنیم اونجا (آخه خونه خودمون از فامیلامون دوره و بنده با حضور شما و دست تنها ... از عهده اش برنمیاومدم ولی اونجا عمه هات اومدن کمکم دستشون درد نکنه ) خلاصه پنجشنبه یه کیک دندونی سفارش دادیم و بعداز ظهر که داشتیم میرفتیم خونه مامان بابایی تا تدارک&nb...
7 شهريور 1391