آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

حالا من چه جوری یه ماه دیگه صبر کنم ؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزیز مامانی ... دیروز رفتم پیش خانم دکتر بعد از اینکه صدای قلب کوچومولوتو گوش کردیم و خانم دکتر یه  آزمایش خون واسم نوشت بهم گفت که این ماه نیازی نیست بری سونوگرافی ولی ماه بعد حتما باید بری بعد من بهش گفتم واای خانم دکتر ! من می خواستم ببینم نی نی گولوم دختره یا پسره ؟ خانم دکتر مهربون هم برام سونوگرافی نوشت ولی گفت ترجیحا همون ماه بعد بری بهتره ولی اگه عجله داری می تونی این ماه بری.... حالا نمی دونم چیکار کنم ..من چه جوری یه ماه دیگه منتظر بمونم   از یه طرفی هم دوست ندارم وقتی دکتر گفته نیازی نیست برم سونو و بچبهء کوچولوم در معرض اشعه قرار بگیره ... خلاصه که خیلی  مرددم ...
8 تير 1390

هفته 17

سلام نی نی جونِ گل من ! عزیز مامانی خوبی؟منم خوبم ..نسبت به روزهای اولی که تو اومده بودی تو دل مامانی خیلی بهترم ...اون روزا خیلی بد بود همش افسرده بودم ...همش عصبی بودم و بابایی بیچاره رو هم اذیت می کردم ..حالت تهوع هم که بعدا بهش اضافه شد ...وای خدا رو شکر که الان خیلی بهترم روحیه ام خوب شده ..راستی دیشب با بابایی سالاد الویه درست کردیم و رفتیم پارک بعد از اینکه شاممونو  خوردیم رفتیم شهر بازی ..ما تو شهر بازی سوار هیچی نشدیم(آخه چونکه من یه نینی کوچومولو که شما باشین تودلم دارم وبابایی هم که بدون من هرگز    )ولی خوش گذشت قیافه آدمایی که سوار ترن هوایی شده بودن خیلی خنده دار بود بابایی و من کلی خندیدیم و بعد یه کم قدم زدیم و ...
6 تير 1390

کوچولوی 16 هفته ای

سلام عزیزم ، خوبی گل من ؟ فسقلی من پس من کی می تونم حرکات تو رو بفهمم این روزا همش منتظرم که حضورتو لمس کنم ...عزیز مامانی یه هفته دیگه قراره بریم پیش خانم دکتر و من می فهمم دختری یا پسری ...واااای چقدر لذت بخشه که برات لباسا و اسباب بازیهای خوشگل بخرم ..عزیز دلم من همش به فکر اینم که من و بابایی چه جوری می خوایم زندگی خوبی برات فراهم کنیم و آیا واقعا می تونیم  تو زندگی راه های خوب رو بهت نشون بدیم یا نه ؟ راستی کوچولوی نازنین ! تو الان آخرای 16 هفتگی هستی و هنوز راه زیادی مونده که بیای تو بغل مامانی و بابایی ...تو رو به خدای بزرگ میسپرم نه فقط الان بلکه در تمام طول عمر قشنگت ...
1 تير 1390

اینم هفته 15

سلام فینقیلی من ، خوبی مامانی  ، جات راحته ؟ بالش می خوای ؟ الان چیکارا می کنی ؟هر موقع حوصلت سر رفت بهم با یه دونه ضربه خبر بده واست آواز بخونم ( البته فکر کنم یه دو سه هفته ای طول بکشه تا ضربه هاتو بفهمم) ... جیجر منی ... عسل منی ... مال خودمی ...ای جون ... ای جون ... هفته پونزدهمت هم که داره تموم میشه ... قشنگ دارم حست می کنم ..بعضی وقتا ناخودآگاه شروع می کنم باهات حرف زدن ...مامانی فدات شه عزیزم ...  
25 خرداد 1390

هفته سیزدم عمر جنینی نی نی ما

سلام فسقلی من خوبی ؟ در چه حالی ؟ دو روز پیش با آقای پدر جنابعالی رفته بودیم سونوگرافی و اونجا شمار رو دیدیم که دست و پاهای کوچولوتو تکون میدادی .... واااای همش ٦٨ میلی متری ولی همه چی داری... دست ، پا ، کله گوش ، انگشت ..این از عجایب خلقته ! تو که از الان اونجوری وول می خوردی فکر کنم بچه شیطونی بشی ... وای خدا به دادم برسه ... چند هفته دیگه منم از لگدهای جنابعالی فیض خواهم برد .... آخییی ... هر چی بیشتر می گذره بیشتر بهت علاقه مند میشم کوچولوی نانازی من ! ...
21 خرداد 1390

جوجوی من 14 هفتشه

سلام قشنگِ خوشگلِ نانازِ گوگولیِ من ... دوست دارم هر چه زودتر این هفته ها رد شن برن ومن تو رو ببینم  و ماچچچت کنم سامان کوچولوی خاله فائزه همین چند روز پیش به دنیا اومد ...خوش به حالش .. ولی خوب بعد از 6 ماه منم تو رو میگیرم بغلم  ...ایششششالللا ...
18 خرداد 1390

حالا دیگه 12 هفته ای شدی !

سلام گومبولی ، الان دیگه واسه خودت خانم یا آقایی شدی ...دوازده هفته از عمر جنینی شما می گذره راستی میگن حالا دیگه به اندازه یه لیمو ترشی ! نمیدونم منظورشون از اون لیمو گرداست یا اونایی که زردن و یه کم بزرگترن ؟!!! به هر حال دهن آدم آب میفته لیمو ترش من من واسه بزرگ شدنت خیلی عجله دارم  ...سعی کن سالم وگنده باشی ...آفرین .. منم سعی می کنم به تغذیه ام برسم ولی اعتراف          می کنم بعضی وقتا به علت تنبلی یا دوست نداشتن بعضی چیزا کم کاری می کنم . ولی خوب قول میدم که دیگه مامان بهتری باشم برات ، تو هم قول بده بچبه ی خوبی واسه من باشی ... خوب ؟؟؟ قربون بچبه ام برم من ...
4 خرداد 1390