آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

16 ماهگی و سال نو ! هر دوشون مبارک

1392/1/27 2:29
نویسنده : فاطمه
387 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت عزیزم بازم مثل همیشه مامانت تنبلیش شده برات پست جدید بزاره اینقدم حرف جمع شده که نگو ! اولا که سال نو  شده و من به همه دوستای ماهمون  وخودت و خودم و .... تبریک میگم پایان ١٦ ماهگی وشروع هفدهمین ماه زندگیت هم مبارک باشه  ایشالا که شیرینترین روزها و ماهها و سالها منتظر تو عزیزدلم باشن .

بنابراین بدون مقدمه شروع میکنم  ما صبح روز اول فروردین  از تبریز به مقصد مشهد حرکت کردیم و ساعت٣ صبح دوم فروردین اونجا بودیم تو مشهد هم بهمون خوش گذشت ، بماند که حرم رضوی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد شلوغ بود  و ما تصمیم گرفتیم ازاین به بعد تو تعطیلات و مخصوصا تعطیلات عید مشهد نریم چون واقعا شلوغی و ازدحام جمعیت خیلی اذیت میکرد برعکس اونهمه استرسی که من داَشتم شما دختر گوگولی هم تو راه رفت و برگشت و هم تو مشهد خیلی دختر ماه و گل گلی شده بودی ، به وقتش بازی میکردی به وقتش میخوابیدی و از همه جالبتر اینکه مشکلاتی که تو خونه در مورد غذا خوردن شما داریم اونجا نداشتیم ! هر چیزی که ما میخوردیم شما هم میخوردی و با اشتها ! خیلی از این بابت کیف می کردم شاید چون تو جمع بودی  و خیلی بهت خوش میگذشت اشتهات هم باز شده بود تاااازه با تخم مرغ هم تو مشهد آشتی کردی و الان هم به صورت املت و هم به صورت نیمرو می خوری البته من خیلی تکرار نمی کنم که حداقل گاهی بخوریش و ازش زده نشی خلاصه سفر خوبی داشتیم و از همه مهمتر اینکه اصلا مریض نشدی اونجا و روز دهم فروردین ساعت ٢ صبح رسیدیم خونه و اینم بگم که مسافرت هر چقدم خوب باشه هیچ جا خونه خود آدم نمیشه ، آرامشی که تو خونمون داریم هیچ کجای دنیا نیست 

 و اما  از مسافرت و نوروز بگذریم از خودت میگم :

در مورد دایره لغاتت که دیگه از کنترل من خارج شده چون تقریبا هرچیزی که ما میگیم شما تکرارش میکنی یعنی تقریبا همه چی میگی بامزه ترین چیزایی که میگی اینه که به بابایی میگی ننن (حسن)  وبه دایی می گی (دای دای) هر موقع که یاد دای دای  و یا عمو میافتی گوشی تلفن رو میاری وپشت سر هم اسماشونو تکرار میکنی تا ما بهشون زنگ بزنیم وقتی هم زنگ میزنیم فقط با لبخند گوش میکنی بهشون و حرف نمیزنی ! به هاپو میگی آبو و سریع صداشو در میاری آب ..آب ..آب  و به مرسی میگی میشی ، اون روز من و شما میخواستیم از تاکسی پیاده شیم من به راننده پولشو دادم و گفتم اقا دستتون درد نکنه وشما هم خم شدی تو صورتش و گفتی : میشی  .اینقد برام جالب بود که نگو . راننده هم کلی خوشش اومده بود .

دیگه اینکه یه کم خود رای شدی مخصوصا از وقتی رفتیم مسافرت و برگشتیم یعنی به زبون خودمونی تر یه کم لوس شدی مامانی ! چون مشهد که بودیم همه خیلی بهت توجه میکردن و الانم دیگه هر چیزی که شما بگی باید اجرا بشه و گرنه چنان شیونی راه میندازی آدم فکر میکنه عقرب نیشت زده !

در مورد راه رفتن هم پیشرفتت خیلی آروم داره اتفاق میافته الان با ترس و لرز می تونی ٤ تا ٥ قدم مستقل برداری؛ یه گاهی که باهات تمرین میکنیم علاقه نشون میدی و گاهی هم دوس نداری راه رفتن رو
تمرین کنی و عصبانی میشی ما هم مجبورت نمیکنیم .

در مورد غذا خوردنت (به غیر از روزهای مسافرت که عالی بود) یه گاهی خوب میخوری و یه گاهی هم اذیت میکنی ... ولی خوب وزن گرفتی و همین خوشحالم میکنه . از وقتی از پستونک گرفتمت علاقت به می می دو چندان شده وبرعکس قبل که تا میگفتم آیلین می می میخوای اعتراض میکردی و صورتتو برمیگردوندی حالا با کمال میل استقبال میکنی .

 حالا میرسیم به عکسا  که مهمترین دلیل تنبلی من واسه اومدن به وبلاگت هستن اصلا حوصله ام نمی اومد از دوربین بریزم تو لپ تاپ دوباره سایزشونو تنظیم کنم و آپلودشون کنم ...حالا خلاصه اینکار داره انجام  میشه .

 

حرم با صفای امام رضا و عینک من که عاشقشی .

 

 

آپارتمانمون تو مشهد و شما که همش داری حرف میزنی و خیلی هم داره بهت خوش میگذره .


بازم  حرم

  

باغ وحش مشهد که به شما خیلی خوش گذشت ولی به من نه چون خبر طلاق یکی از دوستام  رو شنیدم ، عکسای باغ وحش رو که میبینم  همون حس بد بهم دست میده .

 

جاده های شمال محاله یادم بره نیشخند عکسمو نبریدم حوصله نداشتم آخه عکس کلا هیچ میشد شما هم که قیافت رو خیلی بامزه کردی دوس داشتم این عکس رو بذارم حالا یه بارم چشم دوستان به جمال ما روشن بشه ! نیشخند چی میشه مگه ؟ به نی نی وبلاگ قول میدم دیگه تکرار نشه .

 

 

 روز ١٠ فروردین پایان ١٦ ماهگی و اولین روز بعد از مسافرت بعد از یه دوش و کلی گریه که نمیدونم واسه چی بود داری موهای عروسکتو میکشی و در عین حال چندشتم میشه ! خوب  چندشت میشه دست نزن مامان !

 

 در  حال حباب بازی با بابایی

 

 بازم حباب بازی

 

 

 عاشق این کوله پشتیت هستی که خاله ات برات خریده و هر موقع ازت میپرسیم اینو کی برات خریده سریع میگی آله

 

 

 هواخوری در تراس و عکس انتخاباتی !

 وایت برد رو خیلی دوس داری و هر روز کلی چیز مینویسی و پاک میکنی و دوباره از نو !

 

 

 همینجوری ادامه بدی موتزارت و باخ و بتهوون رو میذاری تو جیبت لبخند

 عشقم !  خانوم شدی و حتما موقع غذا خوردن باید کنار ما بشینی سر میز ..البته یه دونه بالش میذاریم زیرت

 

 

 چند روز پیش رفته بودیم تولد امیر علی جون پسر دایی شما یا به قول شما دای دای ، کلی واسه خودت نانای کردی اونجا .

 

  همشم یه خیار دستت بود و با همون نانای میکردی

 

 و بالاخره دای دای و فینگیلیا (امیر علی خسته شده بود و هرموقع می خواستیم عکس بگیریم خودشو میزد به خواب ) راستی اون ماشین قرمزه رو میز کادوی ما بود چشمک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مامان ماهان نفسی
27 فروردین 92 17:15
الهی من فداش بشم جیگر منه چقدر قشنگ حرف میزنه ولی ماهان اصلا چیکارش کنم خاله


قربونت برم خاله خوشگل شما بگو من چیکار کنم دخمل تنبلم درست و حسابی راه نمیره
مامان الینا
28 فروردین 92 21:23
عزیز دلم ماشالا روز به روز عزیزتر میشی .فاطمه جون خیلی خوشحال شدم روی گلتو دیدم عزیزم .ممنون که اومدی پیشم دوستم .خوشحال شدم پیامتو دیدم .اشکال نداره دوستم بازم میای مشهد این دفعه نی نی منم خالشو میبینه


مرسی عزیزم ایشالا ایشالا
خاله نرگس
28 فروردین 92 23:31
هیدتون یه عالمه مبارک دوست خوشگلم. خوشحال شدم روی ماهت رو دیدم. انشاله همیشه به سفر. فاطمه جون مشهد همیشه شلوغه خیلی ولی عیدها دیگه خیلی خیلی شلوغه. کلی برای عشقم خوب بوده که. غذا خوردنش بهتر شدهو به به تخم مرغم که می خوری. نوش جونت.
چه جالب ها منم برم وایت برد بخرم. فکر نمی کردم کاربردی باشه. یه عالمه روی ماهتون رو می بوسم.


برای شما هم مبارک باشه عزیزم منم خوشحالم که روی گل شما رو دیدم تو یکی دو تا از عکسای ساینا خودتونم بودین انگار بله خاله جون مسافرت بیشتر ازهمه واسه آیلین خوب بود از همه جهات ! واسه ساینا کوچولو هم حتما وایت برد رو بخرین مطمئنم خیلی خوشش میاد ما هم شما مادر و دختر گل رو میبوسیم
مامی مائده
2 اردیبهشت 92 19:04
میدونستی خیلی ناز و عروسکیییییی


قربون شماااااااا ماچ ماچ
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
3 اردیبهشت 92 10:19
16 ماهگیت مبارک عسلکم


منم شما رو میبوسم ممنون خاله جونی
شهرزاد
3 اردیبهشت 92 15:08
وای وای وای چه دختر خوشگلی . همیشه به سفر و گردش خانومی اون کیفشم که خالش براش خریده خیلی خوشگله حق داره دوسش داشته باشه


خاله جونم مرسی به خاطر اینهمه لطف شما
مامان فتانه
4 اردیبهشت 92 13:20
به به به این دخملی که انقدر کارهای ناز و جالب میکنه عکسات همگی نازن


مرسی خاله جونم شما لطف دارین
مامان بی تاب
5 اردیبهشت 92 18:54
سلام بیا زود به وبم یه مسابقه داریم با دو جایزه


چششششششششششششم
...مــــامـــــان آتیــــن ...
5 اردیبهشت 92 21:52
ای جونم ای جونمممم آیلینی ماشالله بزرگ شده خانوم شده مااااه شده
دلم براتون تنگ شده بود


وااااای مامان آتین خوشگله سلام ، چه عجب ! خوش اومدین صفا آوردین ما نیز دلمان براتون تنگیده بود
مامان آنیسا
7 اردیبهشت 92 16:45
ماشالا به آیلین جونعکس تو جاده هم خیلی زیباست خیلی خوشحالم که روی ماهتو دیدم دوست گلم


قربونت برم عزیزم شما خیلی لطف داری آنیسای عزیزمو ببوسین .
مامان الینا
7 اردیبهشت 92 18:38
سلام فاطمه جون .خوبی ؟مرسی عزیزم تو انتخاب اسم کمکم کردی ؛با این باباش گیری افتادم ؛بازمیگه اسم اصیل ایرانی بزار نکنه این اسم ها یهودی باشه ؛توهم گرفته ! میگه آویسا بزار .اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خدا


سلام عزیییییزم خواهش میکنم ایشالا یه اسم خوشگل واسه دخمل خوشگلمون انتخاب می کنین نگران نباش
فائزه مامان آیلین
10 اردیبهشت 92 20:30
سلام هزارماشاالله چه دختر خوشگل ونازی دارین خدا حفظش کنه. آیلین جونم لینکت کردم شماهم به من سربزن لطفا لینک کن منو


ما هم شما رو لینک میکنیم ممنون که بهمون سرزدین ایشالا دوستای خوبی واسه هم باشیم
مامان ترنم کوچولو
11 اردیبهشت 92 10:12
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی.
موقع گل کردن عشق ورزیدنی. و در وقت پژمردن پرستیدنی ست!!
پیشاپیش روزت مبارک ای گل زیبای خلقت.
زن بودن کار مشکلی است
مجبوری: مانند یک بانو رفتار کنی
همانند یک مرد کار کنی
شبیه یک دختر جوان به نظر برسی!
و مثل یک خانم مسن فکر کنی!
ای بزرگ هنرمند زمان، خسته نباشی...
دوست خوبم روزت مبارک



ممنون بابت این شعر قشنگ .

خاله نرگس
11 اردیبهشت 92 12:48
روزت مبارک فاطمه جونم. دوست خوبممممم


عزیزم مرسی دوست خوشگل من منم شما رو میبوسم
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
11 اردیبهشت 92 15:40
روزت مبارک مامان جونی


قربونت برم عزیز دلم ...مهربون
مامان فتانه
15 اردیبهشت 92 22:20
ما اومدیم با یک پست جدید


شهرزاد
17 اردیبهشت 92 14:43
سلام فاطمه جوون شما تبریز بودید دیگه؟ قراره احتمالا" جمعه با برو بچه های تبریز در پارک منظریه همدیگرو ببینیم این برنامه رو مامان الای ریخته که اسمش تو دوستای منم هست اگه شما هم موافقید آمادگیتو اعلام کن که همدیگرو با بقیه یبچه ها ببینیم و من روز و ساعت دقیقشو بهتون بگم خوشحال می شم بیای


سلام وای الان شنبه است که دارم کامنتتو میبینم واقعا ببخشید ..تو رو خدا یه بار دیگه یه برنامه بذارین قول میدم بیام خیلی دوست دارم ببینمتون
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
17 اردیبهشت 92 17:58
خاله جونی چرا دیگه پست نمیذاری؟
از عید 2 ماگذشته ها...
دلمون برات تنگ شده آخه


چشم خودمم میدونم خیلی تنبل شدم بخدا ..قربون شما دوستای مهربونم برم من
مامان الینا
19 اردیبهشت 92 11:30
مامان فاطمه میگم ها خیلی تنبل شدی.خوب بیا از دخترمون بنویس .من هر روز بهت سر میزنم دوستم


الهی فدات شم عزیزم بخدا دیگه همین روزاس که بیام D:
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
25 اردیبهشت 92 13:34
کجایی فاطمه جون. آیلینم چطوره؟


سلام عزیزم به زودی میایم قربونت برم دخملی هم دستبوسه
شهرزاد
31 اردیبهشت 92 17:32
اشکال نداره خانومی ما بعد از اون یه قرار دیگه هم گذاشتیم! جات خالی بود ایشالا دفعه ی دیگه حتما" بیا


ایشالا ایندفعه یه کم محلشو نزدیکتر کنین
خاله صنم
4 مرداد 92 17:35
سلام به آیلین کوچولوی ماه و نازنین و همین طور به مامان وبابای عزیز وگلش....

آیلین جون عکساش و خاطراتش یکی از یکی قشنگ تر و با مزه تره....

خدا حفظش کنه....

همیشه در کناره هم....

خیلی ناز و دوس داشتنیه...

فاطمه جون از طرف من صورت ماهشو ببوس


قربونت عزیزم لطف داری شما
test
4 مرداد 92 17:36
slm


علیک
مامان زهره
28 مهر 93 0:38
دختر منم تقریبا الان 16 ماهشه ای جان میام حتما دختر نازتو ببینم خدا حفظش کنه