آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

فرار

1391/6/5 15:46
نویسنده : فاطمه
339 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه چیز و همه کسم سلام عمر و نفسم اولا میخوام بهت بگم که عاشقتم و هر روز بیشتر عاشقت میشم ثانیا هم خواستم دو تا عکس یادگاری که تو چادر روز فرار از دست زلزله ازت گرفتم تو وبلاگت بذارم تا این خاطره نه چندان شیرین چادر نشینیت هم تو اینجا ثبت بشه .اون شب که تو چادر خوابیدیم چقدر کیفت کوک بود  قشنگ تغییر محیط رو فهمیده بودی و از این تغییر خوشحال بودی .

 به نور چراغ شارژی خیره شدی و داری به دقت نظاره میفرمایی. تقصیری هم نداری اولین باره که همچین چیزی میبینی .خنده

 پس از اینکه نظاره بر اطراف و وسایل مختلف تموم شد حالا نوبت دلبری کردن و صحبت کردن با باباییه.

خنده هات خیلی قشنگن همیشه بخند ...همیشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ساینا
6 شهریور 91 11:24
وااااااای چه خنده های قشنگی.
چه شبی رو تجربه کرده عزیزدلم.
فکر کنم شما ترسیده بودین. آیلین جونم کلی کاووش کرده و خوش گذرونده.
بوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه


ممنونیم خاله جون.دقیقا همونطوریه که شمامیگین.
شقایق.مامان حباب
8 شهریور 91 9:06
خب دخترمون شجاعه از زلزله نمیترسه!!!!!!!!!!!!!!



))))
مامان آیدین
9 شهریور 91 10:35
آیلین جونم به چیزای خوب فکر میکنه عزیززززززززززززمفکر میکنه وسط جنگله و با مامان و بابا رفته ددر ایشالا برین جنگل چادر بزنین خوش باشین