فرار
سلام همه چیز و همه کسم سلام عمر و نفسم اولا میخوام بهت بگم که عاشقتم و هر روز بیشتر عاشقت میشم ثانیا هم خواستم دو تا عکس یادگاری که تو چادر روز فرار از دست زلزله ازت گرفتم تو وبلاگت بذارم تا این خاطره نه چندان شیرین چادر نشینیت هم تو اینجا ثبت بشه .اون شب که تو چادر خوابیدیم چقدر کیفت کوک بود قشنگ تغییر محیط رو فهمیده بودی و از این تغییر خوشحال بودی .
به نور چراغ شارژی خیره شدی و داری به دقت نظاره میفرمایی. تقصیری هم نداری اولین باره که همچین چیزی میبینی .
پس از اینکه نظاره بر اطراف و وسایل مختلف تموم شد حالا نوبت دلبری کردن و صحبت کردن با باباییه.
خنده هات خیلی قشنگن همیشه بخند ...همیشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی