این روزها....
سلام جوجوی قشنگم بالاخره بعد از روزهای متمادی مامانت کمر همت بست و وبلاگت رو به روز کرد جونم بهت بگه که ماشالا هر روز که میگذره شیطونتر و خوش اداتر میشی در هر شرایطی چشمات و لب و دهن کوچولوت به یه شکلی در میان که نشان دهنده احساس شما تو اون لحظه است . حیف که از اون حالتای بامزت که لحظه ای اتفاق میافتن عکس ندارم هر روز داری شیرینتر میشی و انواع مدلهای خودتو لوس کردن و خودتو تو دل جا کردن رو یاد میگیری ...از کجا ؟ نمیدونم واسه بابات که نگو ..همچین ناز میکنی که می خواد درسته قورتت بده بعضی وقتا بابایی تو رو میشونه بغلش و آواز می خونه شما اول یه خورده گوش میدی بهش و بعد از دو دقیقه همراه بابات میزنی زیر آواز و درحالی که لم دادی بغل بابات و آروم آروم دارین تکون میخورین باهم میخونین..تازه ابروهاتم گره میزنی و واقعا حس آواز خوندن رو به خودت میگیری و صداتم هی بلند تر میشه یه چیزای نامفهومی رو همینجور واسه خودت بلند بلند تکرار میکنی خیلی بامزه میشه قیافت بابات عاشق اینکارته.
چند وقتی میشه که (ماما) هم به دایره لغاتت اضافه شده ولی نمیدونم منظورت از این کلمه دقیقا چیه به هر حال تو شرایط مختلفی ازش استفاده میکنی و همچنین دیگه نیازی نیست رو سرامیک روروک سواری کنی روی فرشم می تونی جابجاش کنی(البته مثل قبلنا از روروک خوشت نمیاد و زود ازش حوصله ات سر میره) . واسه غذا خوردن زیاد اذیت نمکنی و معمولا خوب غذا میخوری .آلو سیاه و هندونه خیلی دوس داری و از هلو شلیل زیاد خوشت نمیآد .عاشق ماستی (عین بابات) هر مدلی باشه ترش ...شیرین ..بالاخره دوس داری و میخوری .. با بابایی خیلی میونه خوبی داری و وقتی از اداره میاد تا میبینیش میخندی و با خوشحالی دستو پا میزنی و وقتی میخواد بره یه دقیقه دستاشو بشوره ولباس عوض کنه داد و بیدادی راه میندازی که نگو
کاملا بدون کمک میشینی. شمایی که فقط صاف میخوابیدی و پشت کله ات از بس به پشت خوابیدی صاف صاف شده موقع خوابیدن دیگه اکثرا به پهلوی راست میخوابی و تو اون حالت خیلی راحتی . هنوز روی پا میخوابونیمت .
از وقتی رفتی مهد کودک خیلی به من وابسته تر شدی تا حدی که بعضی وقتا اجازه نمیدی یه قدم اون ور تر برم بعضی وقتا خیلی کلافه میشم کارام نصفه کاره میمونه و شما هم که میگی ازکنار من جم نخور.راستی شما علاقه وافری به نخ و هرچیز دیگه این مدلی دارین یا بهتر بگم عاشق نخی و تا ۲ ساعت با یه دونه نخ مشغولی
تو این عکس داشتی کاری رو که عاشقشی انجام ( یعنی کندن نخهای دور ناز بالشها و بازی کردن باهاشون و حتی خوردنشون (البته اون موقع است که سر میرسم و با وجود اعتراضهای شما از دستت در میارم))و تا دیدی ازت عکس میگیرم همش نگات به دوربینه و با خنده و حرکات مخصوص خودت نشون میدی که دوس داری بگیریش .