فرشته کوچولوی قشنگم ۶ ماهگیت مبارک :*
سلام عزیزترینم چهارشنبه هفته پیش شش ماه از تولدت گذشت و پا گذاشتی تو ماه هفتم
تولد ۶ ماهگیت مبارک نازنینم
چهارشنبه هفته پیش یعنی ۱۰ خرداد من و شما رفتیم و عملیات واکسن ۶ ماهگی رو انجام دادیم از چند روز قبلش هول ورم داشته بود مخصوصا که بابایی هم نمیتونست بیاد بالاخره روز موعود فرا رسید و من و شما تنهایی رفتیم مرکز بهداشت .
آماده شدی بری ددر ولی خبر نداری که این ددر از اون ددراس که آمپول میزنن به آدم
چقدر هم شلوغ بود نشستیم تا نوبتمون شد و خانمه که واکسن میزد گفت پاتو از زانو محکم بگیرم واااااااااای چقدر سخت بود پاتو گرفتم و رومو برگردوندم و یهو صدای جیغت رفت هوا تازه جیغت فرو کش کرده بود که دومی هم زد تو اون یکی پات ... چقدر سوزناک گریه میکردی چقدر با غصه تو صورتم نگاه می کردی و اشک میریختی الهی من بمیرم بعدشم که اومدیم خونه همش ناله میکردی و کلی هم خوابت می اومد بعد از اینکه جای آمپول روی پاتو زیر آب گرم ماساژ دادم رفتیم واسه لالا و زودی خوابت برد
بخواب قشنگ نازم
و ساعتی بعد از خواب بیدار شدی سرحال سرحال ..
ا
ماشالا ماشالا به تو ... اینهمه من دلواپس تب و این چیزا بودم ... هیچ اتفاقی نیافتاد خدای مهربون ازت ممنونم هزار بار شکرت . از فردا صبحش هم چون دیدم هیچ اثری از تب و این چیزا نیست قطره استامینوفن هم قطع کردم. روز ۱۱ خرداد هم رفتیم مطب دکتر نوید نیا هم واسه گرفتن گواهی سلامت واسه مهد کودک و هم چکاپ و روی لب ها و لثه هاتم یه چیزای سفیدی بود که گفتش قارچه و دارو داد .
نتیجه چکاپ : دور سر ۴۵ سانتیمتر قد (تا پاشنه) : ۶۷ (ماه قبل خانم دکتر هاشمی قدتو ۷۰ زده بود ولی بعد که پرسیدم متوجه شدم که تا نوک پات ۷۰ شده بود ولی آقای دکتر گفتن که قد رو تا پاشنه محاسبه میکنن) وزن : ۸۰۰/۹ خدایا همه نی نی ها و همچنین دختر قشنگ و ناز من رو خودت سالم و سلامت نگشون بدار آمین .
فندق مامان ! مهد کودکی که میخوای بری از اول تیر ماه جا برات خالی میکنه و تا اون موقع باید مامان جون ازت مراقبت کنه (حدود دو هفته) که من برم سر کار ولی دیروز و امروز رو با خودم بردمت اداره که مامان جون از شنبه بیاد و نگهت داره ( کاش نزدیکمون بود مامان جون ... اون موقع دیگه فسقل بچه ام نمیرفت مهد) خلاصه کل دیروز و امروز تو قسمت آموزش دانشکده کار تعطیل بود همکارام اصلا نمتونستن رو صندلی بند بشن و کار کنن همش واسشون دلبری میکردی کلا بغلشون بودی و خسته هم که میشدی روی کریر (خوشبختانه) خوابت میبرد و گرنه اونجا روی پا خوابوندن خیلی واسه مامانی سخت میشد.الان که دارم برات مینویسم تو خواب عمیقی . وقتی عمیق میخوابی صورتت گرد تر میشه میگی نه ؟ نیگا کن :
این عکست رو روز پدر که رفته بودیم پیک نیک ازت گرفتیم
روز پدر مبارک . قربون همه پدرای مهربون .
اینم مال یه هفته قبل از پایان ۶ ماهگیته ... یعنی من عاااااااااااشقتتتتتتم
ا