چند کلمه صحبت با دخترم
سلام عزیزم ، خوبی جیجر ؟ دیگه اومدنت همینطور داره نزدیکتر می شه ... حدود هفت هفته دیگه باید منتظر بمونم یعنی الان شما داخل 33 هفته ای و من دوست دارم این 7 هفته زود زود تموم بشه و بشی 40 هفته ای و بیای تو بغلم ... راستشو بخوای از طرف دیگه بدنم خیلی سنگین شده و حسابی اذیت میشم ... هر کاری برام سخت شده ..کلا زندگی سخت شده ... مثلا وقتی یه چیزی می افته زمین و مجبورم ورش دارم انگار تمام دنیا رو دوشم سنگینی می کنه ...خلاصه بگذریم دیشب با بابایی و همکاراش و خانم بچه هاشون رفتیم یه رستوران که بالای یه کوهیه (بعدا اسمشو بهت می گم ..الان بگم تبلیغ میشه! ) خیلی خوش گذشت ..کلی خندیدیم ... راستی بچه های اونا همشون پسرن و به این نتیجه رسیدیم که دختر ما قراره کلی براشون ناز کنه ومحلشون نذاره (البته این نتیجه ها رو بابایی جونتون می گرفت و حسابی برات کلاس میذاشت)
اینم بگم که یه سالاد خوشمزه داشتن که من عاشقش شدم و کلی ازش خوردم حالا قراره خودم تو خونه هی درست کنم فردا هم ممکنه دو تا مهمون داشته باشیم که دارم فکر می کنم از اون سالاد براشون درست کنم ... آیلین خوشگل من ! مامانت عاشق هوای پاییزه و خوشحالم که دخترم تو فصل مورد علاقه من به دنیا می آد البته اگه آبان به دنیا می اومدی خوشحال تر میشدم چونکه خودمم تو آبان به دنیا اومدم ... شوخی می کنم تو هر موقع که دوست داری بدنیا بیا فقط زودتر بیا ...باشه ه ه ه ؟