ماه من در آستانه دو سالگی
عسلم ! آخرین روز های ماه بیست و چهارم زندگیت رو میگذرونی و هر روز شیرینتر از روز قبل میشی نمیدونم واقعا اینقدر بامزه و شیرینی یا فقط من و باباییت اینقدر عاشق توییم ، در هر صورت فقط می تونیم بگیم عاشقتیم ، عشق زندگی من وبابایی فقط شمایی ... دیگه واسه خودت خانومی شدی حرف میزنی وقتی چیزی میخوای میگی ، با اسباب بازیهات بازی میکنی ، جدیدا به خط خطی کردن علاقمند شدی و اینکه ما برات نقاشی بکشیم ، لالا گفتن به یکی از عروسکات هم جزو بازیهای ثابتته ،بادکنک بازی و توپ بازی با بابایی هم که سرجاشه . یه بازی دیگه هم داری که اونم بیشتر اوقات با بابایی انجام میدین یه چیزی تو مایه های خاله بازی ... بازی اینجوریه که به بابایی میگی خداحافظ ، بای بای و از این حرفا ، بعد میری دم در وای می ایستی ، یه دور کامل می چرخی بعد بر می گردی سمت بابات و در حالیکه میری طرفش میگی:سلام حانیم ،نینیسن ؛یاخجیسااااااان؟ (سلام خانم ، چیکارا میکنین،خوبین؟) اینها همش با یه لحن کشدار، خیلی خانومانه و نازدار و به ترکی ادا میشن ، بعد خودت جواب خودتو میدی : ساغول ، مرسی ، بعد بابایی یه دونه بوست میکنه و میندازتت هوا بعد دوباره از اول ، یعنی اینجور مواقع میخوایم بخوریمت .
- دیروز من و باباییت رو تخت دراز کشیده بودیم تو هم واسه خودت این ور اون ور میرفتی بابایی بهت گفت آیلین تو هم بیا رو تخت پیش ما دراز بکش ، شما هم در حالی که کیف لوازم آرایش من دستت بود و البته خبر نداشتی که خالیه ، خیلی جدی برگشتی گفتی : نه من میخوام آرایش کنم !!!!!!!!
اعداد فارسی رو تا ١٠ میشمری فقط هفت و هشت چون شبیه همن کار رو خراب میکنن ! این روزها هر آهنگی که میشنوی، همزمان سعی میکنی تو هم تکرار کنی .
شعر های اتل متل ، توپ قلقلی ، زنبور طلا و یه شعر ترکی رو می تونی بخونی ( البته به قول معلمها دارم بهت ارفاق میدم (امیدوارم درست نوشته باشم) شعرهایی که میخونی کلی غلط غولوط دارن مثلا به قرمزی می گی می مزی و بعضی وقتا وسط شعر رو هم حذفش میکنی )
گاهی وقتا خیلی نازک نارنجی میشی و این منو عصبی میکنه مثلا بعضی وقتا با یه کلمه آیلین اگه همراه با لحن منع کننده یا سرزنش کننده ( حتی خیلی ملایم) داشته باشه تا نیم ساعت گریه میکنی !
خورد و خوراکت خدا رو هزار مرتبه شکر که خوب شده و اصلا اذیتم نمیکنی البته منم خیلی حساسیتامو کم کردم .
اینقدر بهت گفتم عشقمی امروز ناغافل برگشتی گفتی مامان عسقمی !!!
مثلا شب عاشوراست ، شما و امیر علی رقصتون گرفته بود چه رقصی هم میکردین ! رقصش با شما بود عذاب وجدان و شرمندگی از امام حسین مال ما ! تا میخواستیم بنشونیمتون داد و بیداد را مینداختین که ما می خوایم برقصیم ، هنوزم یادم میافته خندم میگیره از کارای شما دو تا ! فقط فیگورا را نگا کن ! به جدیدت موضوع پی ببر
هر موقع میخوام لباستو عوض کنم از دستم در میری که من دنبالت کنم و تو هم بخندی، یکیش همین امروز عصر
باز هم امروز عصر آیلین باچان با عینک دودییش