این روزهای من و تو
دقیقا ٩ روزه که از شیر گرفتمت ، الهی فدات بشم که اینقد خانومی و مامانی رو اصلا سر می می اذیت نمیکنی روزای اول بیشتر یادت میافتاد و این روزها گاهی که خوابت میاد یادت میافته که می می بخوای و وقتی من بهت می گم می می اه شده خودتم سرتو تکون میدی و می گی : اه ، بعدشم میری ! سر پستونکتم زیاد اذیت نکردی قربون چشمای خوشگل تو برم من . از وقتی از شیر گرفتمت خواب روزانه ات خیلی کم شده نمیدونم ارتباطی بهم دارن یانه ولی در طول روز خیلی کمتر از قبلنا میخوابی و عوضش شب ساعت ٩/٥ یا ١٠ خواب خوابی ...این خیلی خوبه .عاشق تختت شدی و دوست داری روش بخوابی یا ورجه وورجه کنی و همش با اون حرف زدن بامزت به ما میگی : مال آیلینه هاااا (منظورت تختته) البته قبلا هم میخوابیدی رو تخت خودت منتها چسبیده به تخت ما بود ولی از وقتی بردیمش اتاق خودت احساس مالکیت و رضایت میکنی .
- امروز تو یکی از این شبکه های ماهواره یه دختر خانومی که موهاش بلند بود داشت آهنگ میخوند و همزمان موهاشو می ریخت تو صورتش و خلاصه ادا و اصول و .... شما هم که هر چیزی رو میبینی سریع تقلید !!!!!!!! اون موهای کوچولوتو با دستات هی میاوردی تو صورتت که مثلا مثل اون خانومه بشی ...منم که همینجوری مونده بودم .... دیگه باید خیلی مواظب باشیم چی میبینی ... چی میشنوی ... واااای
- و دوباره امروز تو کتابت عکس پنگوئن دیدی و همش میگفتی آره ..آره و تلوزیون رو نشون میدادی ، تازه متوجه شدیم که منظورت اون تبلیغ کارتونیه تو پرشین تون هستش که پنگوئنا دارن میرقصن و وسط آهنگشون همش میگن : آره
- تازگیها وقتی شیطنت میکنی و خودتم میدونی که کار بدی میکنی و جیغ من در میاد ، با یه شیطنت خاصی بهم میخندی
- شیشه آبت همیشه دسته اولا زیاد آب میخوری بعدشم که کلا علاقه داری همه جا و از جمله لباسای تنتو خیس کنی .
عصر پنجشنبه 13 تیر : داری میری تولد دختر خاله ات محیا
تولدت مبارک دختر خاله ناز آیلین (عکس درست و حسابی ندارم)
بستنی خور شدی حسابی
تا میام ازت عکس بگیرم میای که دوربینو ازم بگیری
داری واسه بابایی ادای خنده در میاری
بعدشم واقعا خندت میگیره
وقتی میخوای بخوابی دوست داری تکیه بدی به سینه مامانی و چند روز پیش همونطور که خوابیده بودی و تکیه ات به مامانی بود بازومو گرفتی گذاشتی زیر سرت و بازوی دیگم رو چسبوندی رو لپت و بعد خوابت برد . اصلا از وقتی از شیر گرفته شدی خیلی اخلاقیاتت تغییر کرده مثلا یه مورد دیگه اینکه : تو این یکسال و شیش هفت ماه که از سنت میگذره به یاد ندارم رو بازوهام افقی بغلت کنم و تو خوشت بیاد حتی دوره نوزادی ات هم خوشت نمی اومد ولی این روزها دوست داری رو بازوهام بگیرمت منم کلی کیف میکنم .