آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

خیلی ناراحتم

1391/4/12 13:14
نویسنده : فاطمه
957 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم چند روز بود آبریزش بینی داشتی و من چون سرفه ای چیزی ازت ندیدم فکر کردم بدون دارو خوب میشی آبریزش بینی ات هم خیلی کم شده بود ولی از دیروز بعد از ظهر حس کردم دست و پات گرمند و همچنین سرت تب سنج گذاشتم دماش معمولی بود ولی شب که شد حسابی تب کردی و فهمیدم که یه جایی از بدنت عفونی شده  منم تنها بودم و  کلی بهم ریختم به بابایی زنگ زدم گفت بیام  گفتم اگه استامینوفن اثر نکرد بیا (باباییت ادارش دوره و بعضی شبا رو تو خوابگاه اونجا میمونه) سریع بهت استامینوفن دادم و آخر شب دمای بدنت برگشت بیچاره بابات که هر چند دقیقه یه بار زنگ میزد حالتو میپرسید دیگه بهش گفتم نیا فردا صبح میبرمش دکتر چون دمای بدنت عادی بود و راحت خوابیده بودی شب هم چند بار چک کردم تب نداشتی ولی صبح دوباره تب کردی منم یه زنگ به اداره زدم و مرخصی گرفتم و بعد هم به مطب دکتر نویدنیا زنگ زدم و خوشبختانه تونستم یه وقت بگیرم آخه گرفتن وقت از دکتر نوید نیا مکافاتیه تازه وقت هم که میگیری باید بری ٣ یا ٤ ساعت بشینی تا نوبتت بشه بالاخره ساعت ١١ نوبتمون شد و رفتیم تو  معاینت کرد و گفت چرا زودتر نبردمت گفتم چرا گفت بیا گلوشو ببین ! وای الهی من بمیرم که اینقدر بیتوجه بودم گلوت یک عفونتی کرده که نگو همونجا بغضم گرفته بود برات دارو نوشت چکاپت هم انجام داد  تازه فهمیدم ٣٠٠ گرم کم کردی ناراحتیم بیشتر شد از مطب اومدیم بیرون و رفتیم داروهاتو گرفتیم و بنده در حالی که شما هم بغلم بودی محکم جلوی داروخانه خوردم زمین و به هرشکلی بود نذاشتم تو بخوری زمین ولی  زانوم داغون شد و بدین ترتیب حالگرفتگی امروز من حسابی تکمیل شد سبز  تا رسیدیم خونه داروتو بهت دادم واستامینوفنم دادم و الان خوابی یه کمی هم گریه کردم تا خالی بشمگریه آخه خیلی دلم برات سوخت و احساس عذاب وجدان گرفتم که چرا آبریزش بینیت رو جدی نگرفتیم از یه طرف شاید چون احساس تنهایی بهم دست داده بود ...عزیز دلم دعا کن انتقال بابایی به تبریز یا حداقل یه جایی نزدیک تبریز هر چه زودتر درست شه تا لااقل اینجور مواقع کمتر بهمون فشار وارد شه اون بیچاره اونجا نگرانه و منم که اینجا تنهامناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان ساینا
12 تیر 91 14:56
الهی بگردم. عیب نداره مامانی. خودتو ناراحت نکن. انشاله آیلین جوونم زود زود خوب می شه. خییلی سخته این کوچولوها مریض میشن. طفلی ها خیلی صبورن . زبونم که ندارن چیزی بگن. انشاله زودتر بابایی هم بیاد پیشتون تا سختی ها کمتر بشه.
آیلین جووووووونم زود خوب شو خاله. بوووووووووووووس


آره به خدا بچه ام اینقد خوش اخلاق بود اصلا فکر نمیکردیم سرماخوردگی اش اینقد جدیه . از همدلیتون ممنونم مامان ساینا کوچولو از طرف من ببوسینش
شقایق.مامان حباب
12 تیر 91 18:17
عزیزم ناراحت نباش.......
نینی داشتن همینه دیگه............
قوی باش مامانی....
آیلین جونی تو هم زود زود خوب شو که مامان بابا دیگه ناراحت نشن........


همین {قوی بودن } دیگه برام سخت شده شقایق جون راستی من هر کاری میکنم نمی تونم برم تو وبلاگ شما
مامان آیدین
13 تیر 91 2:42
سلام مامانی الهی که همیشه عروسک نانازم رو سالم ببینم نبینم مامانی و دخملی اینقده ناراحتن ایشالا کار بابایی هم درست میشه همیشه شاد و سرحال ببینیمتون گلم
بووووووووووووس هوارتا


مرسی دوست خوبمون خاله مهربونمون .. از داشتن دوستای خوبی مثل شما خیلی خوشحالیم..ممنون از همدلیتون
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
13 تیر 91 14:05
الهی که زود زود خوب شید دوتاتون.


ما خیلی دوست داریم خاله جون مهربون
مامان بی تاب
14 تیر 91 16:40
سلام خوبی .اولاد چه عزیزه .بالاترازاینم به نظرت هست؟


نه دوستم حالا بذار به سلامتی بیاد دنیا تازه میفهمی عزیز یعنی چی ؟! منتظر نی نی خوشگلمون هستیم
مامان ساینا
14 تیر 91 17:16
آیلین جون چطوره؟ بهتر شد؟ خودت چطوری گلم؟


مرسی همراه خوب و مهربون ما خدا رو شکر خیلی بهتره و در نتیجه منم خیلی بهترم D: ممنون از توجهت عزیز .
مامان آیدین
15 تیر 91 1:54
سلام عزیزم آیلین جونم حالش چطوره بهتره ایشالا؟؟ دلم تنگیده براش یه عکس جدید از این نفس بگیر ببینیمش مادر خانومی گل


سلام خیلی بهتره ممنون از توجهت مهربون چشم حتما ازش عکس میذارم آیدین خوشگلمون رو ببوسینش
مامان بی تاب
15 تیر 91 18:30
عیدتون مبارک


عید شما هم مبارک مامان بعد از این
آیدا(مامان الینا)
16 تیر 91 3:15
آخی چرا آیلین جونم مریض شده
مامانی خیلی مواظب دخمل خوشگل باش
ایشالا زود زود خوب میشه


خیلی بهتره خاله جونم...چشم از این به بعد بیشتر مواظبشم .آدینی رو ببوسینش
مامان الینا
17 تیر 91 11:42
سلام فاطمه جان .هرموقع آن شدی درخواست دوستیمو اکی کن تا با هم چت کنیم .





تا حالا تو نی نی وبلاگ چت نکردم ولی چشم حتما
مامان بهار
18 تیر 91 14:06
آخی ! الان بهتری ؟ راستی منم کم کم باید دخملمو ببرم مهد .


آره هر دومون بهتریم عزیزم ..دیگه چاره ای نداریم ما زنان شاغل بیچاره راستی بیا دوس شیم همدیگه رو لینک کنیم
mamane Ali
18 تیر 91 17:19
ali1390
سمیه_ مامان آیسا
19 تیر 91 12:49
ای واااااااااای عزیز دلم. الهی قربون آیلین خانم برم من. انشاالله خیلی زود خوب بشی نازگلم.

مامانی با اجازت لینکتون میکنم


خاله جونم خدا نکنه مرسی که بهمون سر زدین ما هم شما رو لینکیدیم





آیدا(مامان الینا)
20 تیر 91 2:33
سلام مامانی
آیلین جون بهتر شده


آره خیلی بهتره مرسی خاله جون مهربون
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
21 تیر 91 8:42
انشالله تا الان دیگه خوب خوب شده باشی. بیا و از خودتون به ما خبر بده


آره خاله خدا رو شکر خوب خوبم ...چشم به زودی میام
ilijoon
22 تیر 91 11:55
مامان جوني غصه نخور ان شاالله همه چيز درست ميشه زانوتون چطوره بهتريد ؟؟؟


مرسی مامان ایلیا بله هر دومون خوب شدیم .
ilijoon
22 تیر 91 11:55
مریم مامان عسل
24 تیر 91 16:31
مامانی من لینکتون کردم
ما رو لینک کنید.
مرسی که پیشمون اومدید.
امیدوارم بزرگ شدن کوچولوهامونو کنار هم ببینیم.


چشم حتما ...ایشالا ایشالا
مامان الينا
25 تیر 91 0:28
سلام گلم .مدتيه پست جديد نزاشتي ! خوبي؟ نميدونم چرا صفحه چت واسم باز نميشه


سلام عزیزم ...خوبم ممنون ... نمیدونم چرا حوصله ام نمیآد ...آره دیشب آنلاین بودی ولی نشد که چت کنیم.
مامان انیسا
26 تیر 91 10:37
با افتخار لینکتون کردیم دوست خوبم


منم لینکتون می کنم
مامان بی تاب
27 تیر 91 16:31
من کاملا تو رو درک میکنم و معنی تنهایی رو میفهمم.انشالله از خدابخواه جور میشه .من عیدفطرا ها از خدا خوب عیدی میگیرم ازش بخواه عید فط امسال به خانواده شما عیدی خوبی بده


خیلی ازا ممنونم که باهام همدلی میکنی... ایشالا ایشالا...یعنی میشه ؟
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
29 تیر 91 11:26
خوبی؟ نیستی؟ دلمون براتون تنگ شده


ممنون ..میام دوستم میام ما هم دلمون واسه شما تنگ شده .
مامان ترنم کوچولو
30 تیر 91 11:36
سلام انشالله زودی خوب شی عزیزم.واقعا از این آب و هوا نمیشه سر در آورد اگه غضولی نباشه آقای پدر کجا شاغلن؟
شمارو لینک کردم.خوشحال میشیم دوستتون باشیم


خوب شدیم دوست گلم آره عزیزم مخصوصا که تبریز باشی راستی شما هم تبریزین؟ آقای پدر ما اداره جهاد کشاورزی یکی از شهرستانهای هشترود مشغولا ..انگار یه اتفاقای خوبی داره میافته تا ببینیم خدا چی میخواد.منم شما رو لینک میکنم خیلی هم خوشحالم از دوستی باشما
مامان ساینا
31 تیر 91 12:47
فاطمه جونم کجاییییی؟ دلمون تنگیده برات. بیا یک پست بذار بگو ما خوبیم. گل دخملی رو ببوس


سلام دوستم ما خوبیم فقط نمیدونم چرا اینقد تنبل شدم ولی چشم حتما میام و یه پست جدید میذارم . شما هم ساینا گلی رو ببوس
مامان الينا
31 تیر 91 18:17
سلام گلم .چرا پست جديد نميزاري؟ حتما خيلي گرفتاري ؛ان شااله هميشه خوب وخوش باشي ۀعكساي جديد آيلينم رو زود بزار ماماني


سلام دوست جون ..نه زیادم گرفتار نیستم فقط نمیدونم چرا اینقد تنبل و بی حوصله شدم
شقایق.مامان حباب
1 مرداد 91 12:13
عزیزم چرا دیگه آپ نشدی؟
بیا دیگه دلم واسه آیلین گوگولی تنگ شده
میگم شاید آدرسه وبلاگمو اشتباه زدی؟
برات مینویسمش...
www.1hobab1.blogfa.com


سلام دوستم به زودی آپ میشم آره راس میگی مث اینکه آدرس وب رو اشتباه نوشتم .میام پیشتون حتما
شقایق.مامان حباب
1 مرداد 91 16:23
تشریف بیارید
من و محمد آپ شدیم
خوشحال میشیم


چچچچچچچچچچچچچچچچچشششششششششششششششم