آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

آیلین کوچولوی ما

خاطرات و لحظات دو فرشته زیبا از زبان یک مادر

بدقولی مامانی و تشریف فرمایی داداشی

بعد از مدتها سلام . قرار بود وبلاگ رو به روز رسانی کنم .😁 . ولی خب نشد که بشه. حالا که یه داداش کوچولوی خوردنی هم به آیلین کوچولو که باید صداش کنم آیلین خانم اضافه شده دیگه کمر همت رو باید سفت تر ببندم و خاطرات دو تا خوشگلمو اینجا ثبت کنم. چون مطالعه و مرورش بعد ازمدتها واقعا لذت بخشه. میرم و دوباره میام. امیدوارم بیام.😎😀  ...
13 بهمن 1399

از این به بعد وبلاگ دخترکم بروز رسانی میشه

سلام دخترک دوست داشتنی من عسلم نفسم ...چقدر کلمات عاجزند از بیان احساس این مادر عاشق دیوانه  مدتیه که اینقدر سرگرم زندگی روزمره شدم که دیگه فرصتی برام نمیمونه که به وبلاگت سر بزنم و خاطرات رو ثبت کنم ولی تصمیم گرفتم که هر از گاهی همت کنم  و وبت رو بروز کنم ..انشالله
11 خرداد 1395

بعد از مدتها.....

سلام نفسم ....بعد از مدتها دارم میام وبلاگت ...نمیدونم چرا اینقد سرم شلوغه ...دیگه نتونستم از تولد سه سالگیت و به بعدش پست بذارم ولی قول میدم به زودی دوباره شروع به پست گذاشتن بکنم ..
21 مهر 1394

عزیز دل مامان و بابا 35 امین ماه زندگیت مبارک .

بازم با کلی تاخیر اومدم عشقم ... ماه 35 زندگیتم تکمیل شد و چیزی به تولد 3 سالگیت نمونده همچنان هر روز عین یه خانم میری مهد کودک و روزایی که تو خونه ایم میگی مهد کودک تعطیله این ماه همش سرما خوردگی داشتی یعنی بهتره بگم از اواخر شهریور شروع شده تاااا الان این روزا یکم بهتری ولی هنوز داروهات تموم نشده تو این دو ماه 4 بار رفتیم دکتر تازه 4 تا آمپولم نوش جان کردی دیگه هم دلم میسوزه برات اینقد از این شربتا میریزم تو حلقت هم خسته شدم از بس هی سرما میخوری و سرما خوردگیات عین زنجیر به هم وصل میشن ...اول سرفه بعد تب بعد بازم سرفه همین چارشنبه گذشته بود که گوشات ملتهب شده بودن .....اوووووووف واااااقعا صبرم تموم شده وقتی میبینم آبریزش بینیت شروع شد د...
28 آبان 1393

توت فرنگی شیرینم 34 ماهه شدی

دلبندم ! هر چند به خاطر مشغله زیاد چیز زیادی تو ذهنم نیس ولی اومدم بگم که این روزا و هفته ها دارن چه جوری میگذرن امیدوارم یه روز بشینی و بخونی که تو 34 ماهگی : - بیشترین و مهمترین حرفت اینه که : من بزرگ شدم ، مامان با من مثل نی نی ها صحبت نکن ، دارم از پله ها میام پایین مواظب من نباش و برو عقب تا من خودم بیام پایین و ... خیلی خیلی هم جدی هستی رو حرفت و شوخی نداری و اگه کسی بزرگ بودنتو زیر سوال ببره خیلی ناراحت میشی. - تو مهد کودک رسما توت فرنگی صدات میکنن حتی بعضی از بچه ها اسم خودتو نمیدونن ..منو که میبینن میگن مامان توت فرنگی اومد  تازه بعضا به مامان یا بابای خودشون معرفی میکنن :این مامان توت فرنگیه  ...خلاصه کلی مع...
28 مهر 1393

گلم 33 ماهگیت با تاخیر مبارک

10 شهریور 33 ماهه شدی عزیز دلم اینقدر سرم شلوغ بود که روز ماهگردت کلن یادم رفته بود بنابر این حتی عکس اون روزتم ندارم تااااازشم نمیدونم چی بگم چون همه چی یادم رفته فقط اینو میدونم که خیییییلی سریع داری بزرگ میشی بعضی حرفات و کارات مثل یه تلنگرن واسمون که حواسمون باشه چقد بزرگ شدی و تفاوت کردی خیلی باهوش به نظر می رسی ومربی مهد کودکت هم میگفت خیلی سریع همه چیو یاد میگیری وزنت هم خیلی نسبت به قبل بهتر داره میشه قدت در حد متوسط داره میره دوس دارم کلاس رقص و کلاس زبان بذارمت ولی نمیدونم زوده یا وقتشه . مامانی خیلی شرمندم خیلی خیلی وقت کم میارم اگر هم وقت داشته باشم خیلی خسته ام بنابراین خیلی کم اینجا سر میزنم   ...
2 مهر 1393

پانزده مرداد مبارک

پانزده مرداد سالگرد عروسی من و باباییت بود یعنی 5 سال پیش در چنان روزی بنده عروس بودم و بابا جانتان داماد     تنها عکس قابل به اشتراک گذاری از کیک کوچولوی خوشمزمون   ایشالا عروسی شما عروسکم     ...
20 مرداد 1393

آیلین سی و دو ماهه

دلبندم 32  ماهه شدی  ، مبارک باشه خانم خوشگل و مهربون   جونم واست بگه شما در 32 ماهگی : - عاشق نقاشی کشیدنی   - عاشق مهد کودک جدید (مهد کودک محل کار خودم ) شدی و همش دوست داری بری اونجا و جالب اینه که هر موقع نظرت رو راجع به برگشتن به مهد کودک قبلی میپرسم خیلی قاطعانه میگی که نمیخوای برگردی و میگی  " اونجا دیگه تموم شده "  خودمم خیلی بیشتر احساس آرامش میکنم از وقتی آوردمت مهد کودک دانشگاه تبریز.   -البته تا یادم نرفته بگم مربی و کارکنان مهد کودک دانشگاه هم متقابلا عاشق تو شدن ، اوایل اسمت عروسک بود ولی جدیدا هم بهت میگن توت فرنگی حتی خودتم از اسمت خ...
16 مرداد 1393